پرهام دردونه ی مامان و باباپرهام دردونه ی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

پرهام دردونه مامان و بابا

اولین برف بازی زندگی

برف تو کاشان ؟؟؟واقعاً تعجبم داره . از شانس پرهام کوچولوی ما بعد از چند سال تو اولین سال تولدش یه ریزه برف اومد همه خوشحال بودن . مامان الهه فکری بود که چیکار کنه!!! آخه اگه میخواست تورو ببره بیرون تا برفارو نشونت بده می ترسید سرما بخوری. اما یه فکر دیگه ای کرد و خودش رفت بیرون و یه گلوله برف آورد. برفارو یه کم به لپات زد و یه کوچولو دستاتو تو برف زد. مامان میگفت انگشتای کوچولوت خیلی سرد شده بود اما به جای نق زدن می خندیدی و خوشت اومده بود. ...
18 دی 1392

اولین غذا خوردن زندگی

و بالاخره پرهام کوچولوی ما هم غذاخور شد مامان دیروز برای اولین بار تصمیم گرفت که یه کم حریره برات درست کنه . با وسواس فوق العاده زیادی برات حریره درست کرد. آخه دوست داشت اولین غذای زندگیت خیلی خوشمزه و خوش طعم باشه. حریره رو برخلاف بعضی از بچه ها دوست داشتی تا با قاشق بهت بدن. مامان می گفت حریره رو که خوردی بعدش به یه خواب عمیق رفتی. انگار خیلی خوشت اومده بود و دوست داشته بودی. نوش جونت عزیزدلم دوست دارم عمه مریم و عمو محسن ...
16 دی 1392

اولین سوغاتی زندگی

یکی از شیرینیای زندگی که مزه اش شاید تا مدتها زیر دندون آدما حس میشه اینه که یکی از کسایی که دوستش دارن بهشون هدیه یا سوغاتی بدن و این میشه یه خاطره ای که شاید تا سالها و یا حتی تا آخر عمر یادشون نمیره. اولین سوغاتی زندگی پرهام کوچولوی ما یک بلوز بافت قرمز رنگ بود که مامانی (مامانِ مامان) برای پرهام از قم آورد. امیدوارم که همیشه به شادی ازش استفاده کنی عزیزم . دوست دارم عمه مریم و عمو محسن ...
29 آبان 1392
1